در بیستم شوال 1416 مطابق با 19 اسفند 1374 عالم ربانی، اندیشمند بزرگ، دعوتگر پرتلاش استاد فرزانه شیخ محمد غزالی رخت از دیار فانی بربست. بر کسی پوشیده نیست که شیخ غزالی مردی بود که توانست از زمان خود پیشی گیرد و یگانهی دوران شود. او نماد عصر و دعوتگر قرن بود و اکنون بهترین قدردانی از این بزرگمرد آن است که اندکی در دنیای فکر و اندیشهاش تأمل کنیم و کمک کنیم تا امت از میراث او سود جوید و بدینوسیله به آرزویش جامهی عمل پوشانیم و میراث او را به ویژه در این شرایط بحرانی که تمام شهرها و مراکز جهان اسلام را تحت تأثیر قرار داده است وارد عرصهی عمل کنیم. در این جستار تلاش خواهیم کرد جوانب گوناگون اصلاحگری در نزد شیخ را مورد بررسی قرار دهیم باشد که از این رهگذر به او وفا کنیم و فضیلتش را بازشناسیم. از خداوند میخواهیم تا آن را در ترازوی اعمالش قرار دهد.
در سنن ابوداود و مستدرک حاکم از ابوهریره روایت است که پیامبر اکرم(ص) فرموده است:
"إن الله يبعث لهذه الأمة على رأس كل مائة سنة من يجدد لها دينها"
خداوند در هر صد سال فردی از این امت را برمیانگیزد تا دینش را تجدید و احیا کند[سنن ابوداود؛ کتاب ملاحم شماره 3470].
استاد یوسف قرضاوی میگوید: این حدیث حامل بشارتی برای امت اسلام در طول زمانها است یعنی دین امت زنده و پویا است و کهنگی برنمیدارد؛ بلکه همواره توسط کسانی که خداوند آنان را برای تجدید و بازسازی آن انتخاب میکند جانی دوباره میگیرد. تجدید دین به معنی تجدید اصل و جوهر آن نیست بلکه تجدید هر چیزی یعنی بازگرداندن آن به نزدیکترین حالت وضعیت آغازین آن؛ پس تجدید دین یعنی تجدید فهم دین و ایمان و پایبندی به آموزههای دینی و دعوت به آن. [الشيخ الغزالي كما عرفته رحلة نصف قرن ص 185، د. يوسف القرضاوي].
از این رهیافت شیخ غزالی یکی از همین کسانی است که این حدیث بر وی صدق میکند و کسی که در کتابها و سخنرانیها و درسها و دیدگاههای ایشان نسبت به حوزههای گوناگون زندگی دقت کند به درستی میفهمد که ایشان یکی از مجددان و مصلحان دوران است. شیخ غزالی در بسیاری از مسایل اسلامی دیدگاه بسیار روشنی دارد و تلاش زیادی برای پیاده کردن اسلام در زندگی انجام داده است. به این اعتبار که کلمهی "مَن" در حدیث هم بر افراد و هم بر حرکتهای اصلاحی و فکری و مدارس تربیتی و دعوی صدق میکند، ناظران حرکات اسلامی با نگاه به روند حرکت امت تا پایان قرن چهاردهم هجری شکی ندارند که شیخ غزالی یکی از استوانههای اصلی تجدید و احیا در این دوران است. تلاشهای شخصی ایشان در عرصهی فکر و دعوت و آگاهیبخشی و تربیت و نیز فعالیت ایشان در ضمن حرکت بزرگ تجددگرا یعنی جنبش اخوان المسلمین که شخص او یکی از ستونهای محکم این جنبش و زبان صادق آن بوده است گواه بر این مدعاست. [الشيخ الغزالي كما عرفته رحلة نصف قرن ص 185، د. يوسف القرضاوي].
اصلاح و تجدید
شیخ غزالی با امتی روبرو است که از هر سو به شکست و مصیبت گرفتار آمده و در نواحی گوناگون دچار خشم و غضب شده است. او خود را برای اصلاح و تجدید آن بخش از جامعه که قابل اصلاح بود وقف کرد؛ بدین ترتیب کارش را آغاز کرد و سراسر جهان اسلام را درنوردید؛ مرزها را نمیشناخت و مسافرتها او را خسته نمیکرد. از کشوری به کشور دیگر میرفت و دردها و کاستیها را یکی پس از دیگری کشف و درمان میکرد نه در سطح یک کشور بلکه در سطح امتی که مسؤولیت اصلاح و تجدید آن را بر دوش گرفته بود. گاهی از وضعیت مسلمانان در کشمیر مینالید و گاهی از درد و اندوه برادران افغانی خود میگفت. گاهی به دنبال اصلاح سختگیری در فرعیات بود و گاهی به نگاه مردم نسبت به زن میپرداخت. در زمانی که به تزکیهی نفس و تقویت ایمان فرا میخواند کاملا یقین داشت که اصلاح امت نخستین گام اصلاح کشور است؛ ایشان میگوید: اصلاح کشوری که ویران است تنها با درست کردن امت و ساختن پیرامون آن امکانپذیر است و این کار باید دغدغهی اصلی اسلامگرایان باشد و باید در کنار فعالیتهای نظری در ساخت نظام اسلامی به آن بپردازند. [جرعات جديدة من الحق المر، محمد الغزالي، ص 12].
شکوفایی دین
شیخ غزالی به درستی میدانست که اصلاح امت و تجدید حیات آن امری بسیار مهم و حیاتی است و از این منظر موضع مصلحان و مجددان پیش از خود را میستاید و آنان را یکی از اسباب شکوفایی و رونق دین میداند و میگوید: "اگر آن تعداد اندک از مردان آزاده و دوراندیش نبودند آموزههای دینی فرسوده میشد؛ از جمله آن ابرمردان میتوان به جمال الدین افغانی، محمد عبده، عبدالرحمان کواکبی و حسن البنا اشاره کرد. از خود میپرسم: اگر جمال الدین با مصطفی کمال همزمان بود آیا نهضت قائد منتصر تا این حد باعث دوری از اسلام میشد؟ یا اگر محمد عبده این عالم پیشرو و حسن البنا این مربی نامی صاحب انقلاب بزرگ 1919 بودند آیا انقلاب رویکرد مدنی محض خود را جدا از آرمان اسلام و مشکلات آن در پیش میگرفت؟" [في موكب الدعوة، محمد الغزالي، ص 10].
جوانب اصلاحات در نزد شیخ غزالی گوناگون است و مهمترین زمینههایی که در آن به اصلاح دست زد اصلاحات آموزشی، اصلاحات رسانهای، اصلاحات اجتماعی، اصلاحات زبانی و اصلاحات تربیتی بود و علاوه بر اینها هم میتوان به موضع ایشان نسبت به اسبتداد سیاسی و مبارزه با دینداری غلط و دیدگاه ایشان به مسایلی چون تهاجم فرهنگی، افکار تازه وارد، بیداری اسلامی و دیگر حوزههای اصلاحات اشاره کرد. در اینجا میتوانیم به بخشی از اصلاحات در نزد ایشان به صورت زیر اشاره کنیم:
اصلاحات آموزشی: بدون شک آموزش راز پیشرفت امتها و شاخص ترقی آنها و سودمندترین سرمایهی هر کشور است؛ دانش کلید هر در بسته و حلال مشکلات است. نقشهی آینده را ترسیم میکند و پشتوانهی زمان جنگ و توشهی صلح است. حافظ مال و دارایی در برابر رهزنان و مدافع امت در برابر هنجار شکنان است. غول قویپیکری است که اگر امت نتواند مهارش را در دست گیرد زیر دست و پنجهاش جان میسپارد. در قرآن هم از دانش با سلطان یاد شده است:
"يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ" [الرحمن: 33].
ای گروه پریها و انسانها! اگر میتوانید از نواحی آسمانها و زمین بگذرید، بگذرید، ولیکن نمیتوانید بگذرید مگر با قدرت عظیم (مادی و معنوی).
هر گاه اسلام پیشرفت کند و در جهان عرب و اسلام گسترش یابد یقینا باعث رضایت و خرسندی مردم میشود؛ اما ما آن صوفی را به خاطر میآوریم که هر گاه احساس رضایت میکرد به خدا پناه میبرد چرا که غرق شدن در رضا عیبها را از یاد میبرد ویژه عیبهای بزرگ که متنبی در این بیت مشهور از آن یاد میکند:
ولم أرَ في عيوب الناس عيباً كنقص القادرين على التمام
هیچ عیبی را بزرگتر از آن عیب ندیدهام که افرادی که قادر بر انجام کامل یک کار هستند آن را ناقص انجام دهند.
از این رو شیخ غزالی اصلاحات آموزشی را بیش از همه در کانون توجه خود قرار داد و بخش بزرگی از میراث علمی و جهاد و تلاش خود را به این راه اختصاص داد. ایشان ابتدا آموزش دینی را مد نظر قرار داد چرا که شاهراه حقیقی پیشرفت است و در این راستا به عیوب و نواقصی که بر آن نشسته است پرداخت. ایشان برزگترین معایب نظام آموزشی را در موارد زیر میدید:
1- فقدان ویژگیهای روانی و ذهنی که باید انگیزهی فراگیری علوم دینی را در افراد ایجاد کند؛ هر کس در هر سطح فرهنگی که قرار داشته باشد نمیتواند به مسایل روحی و الهی در زندگی مردم مشغول شود. [كيف نفهم الإسلام، محمد الغزالي، ص 26].
2- تخصص اولیه پیش از اندوختن معارف انسانی و مطالعات کیهانی ضروری و پیش از فراگیری علوم دینی و پرداختن به قواعد و نکات ریز آن؛ شیخ غزالی معتقد است زمانی میتوان اسلام را از روی آگاهی مورد بررسی قرار داد و به درستی فهمید که این توشهی فرهنگی موجود باشد. [منبع پیشین].
3- ایراد سومی که شیخ غزالی بر آموزش دینی وارد میکرد عبارت بود از برداشت ضعیف از تمام حقایق اسلامی و غلو در ستایش بخشهای جزئی که تنها برخی افراد توان فراگیری آن را دارند و در عین حال در یادگیری بخشهای تکمیلی با تأثیری که دارد کوتاهی میکنند. [منبع پیشین].
4- ایراد چهارم جدایی حوزهی کلام از حوزهی عمل است چرا که بسیاری از علما هستند که سخنانشان با اعمالشان همخوانی ندارد. [منبع پیشین].

نظرات